اخرین پست سال 1394
عزیز دل مامان سلام داریم روز پایانی سال 1394 و طی میکنیم و فردا عیده
این مدتی ک نیومدم درگیر خرید و خونه تکونی و عروسی بودیم .
توو این مدت اتفاق خاصی نیفتاده و همه چیز بروفق مراد بوده خداروشکر .
اتفاق خووب این مدت این بوده ک ماشینمون و فروختیم و صفر خریدیم
خیلی شیرین زبون و کنجکاو شدی و البته خیلی بهونه گیر
مخصوصا از عصر که بابایی میاد خونه تا شب کلی اذیتش میکنی . بازی جدیدتون هم اینه ک شال و چادرتو سر بابایی میکنی و عروسکارو میدی بهش و میگی بریم خونه نمسایه (همسایه)
برای خونه تکونی یه 3روزی فرستادم رفتی خونه خاله جوونت و کلی بهت خوش گذشته بوود و خاله جوون میگفت اصلا دووس نداشتی بیای و گریه میکردی (اخه طبقه بالا خونه خاله جون شون جاریش زندگی میکنه و 2تا بچه داره و صبح تا شب با اونا مشغول بازی بودی بخاطر همون دل نمیکندی ک بیای )
وقتی کار بدی میکنی و من ناراحت میشم میای میگی مامان خب من معذرت دارم
بازی جدیدت هم با خودت اینه که همه اسباب بازی ها و لباسات و میریزی توی چندتا پلاستیک و هی با خودت میبری اینور اونور خونه نمدونم خسته نمیشی
البته یه اتفاق مهم هم افتاده ک شما الان 1ماه و نیمه ک پوشک نمیشی البته فقط جیش و میگی و برای پی پی هنوز با هم درگیریم چون نمیری دستشویی و توی شورتت پی پی میکنی و من بیچاره ....
اینا رو نوشتم ک بعد بزرگ میشی میخونی فکر نکنی الکی الکی بزرگ شدی
4شنبه سوری هم خونه بودیم و جایی نرفتیم چون بابایی تا ساعت 10 سرکار بود و جایه خونه اینقدر صداهای وحشتناکی میومد نرفتیم بیرون
عکس در ادامه مطالب
دخترمو اولین برف زمستونی مشهد
دخترمو ولنتاین
عروسکم توو عروسی
منو عشقم عروس کشون