سلاله عشق منسلاله عشق من، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
سن مامان سن مامان ، تا این لحظه: 33 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
سن باباجونیسن باباجونی، تا این لحظه: 41 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

پرنسس سلاله

شیرین مامان

1394/10/18 11:32
نویسنده : مامان زهرا
255 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلابتون مامان ببخشید ک خیلی وقته نیومدم وبلاگ تو بروز کنم آخه همه چیدست ب دست هم داده بودن ونمیشد بیام غمگین.اول اینکه تنبلی وکنار گذاشتم و میرفتم کلاس تعجب. اول کلاس سرمه دوزی بعد هم کلاس چرم و فوق العاده بوود کلی دوستای جدید وخووب و شما هم پا ب پای من کلاسارو میومدی .البته ی 2 جلسه رفتی کلاس نقاشی اما خب خیلی باب میلت نبود چون دووس داشتی بازی کنی اما دوستات نقاشی میکشیدن اخه همه شون از تو بزرگتر بودن . اما اشکال نداره ساله دیگه خانومتر میشی و میتونی مثل دوستات نقاشی کنی . ی مدت هم نت نداشتیم منم چون درگیر کارام بودم خیلی برام نت مهم نبود .خندونک این ماهی ک گذشت کلا مهمون داشتیم ی هفته آقاجوون هفته بعدش عزیزجوون باز هفته بعدش عزیزجوون وزن عمو بابا و بعدش مامانی و.مادرجوون خسته
ی اتفاق دیگه هم این بوود ک دایی عزیزم افتاده بوود زمین و پاش شکسته بوود و لگنش دراومده بوود گریه
حالا از همه اینا ک بگذریم میریم سراغ شیرین زبونی هات ک تمومی نداره و روزبروز مارو بیشتر عاشق خودت میکنی بغل

وقتی میخوای غذا بخوری خیلی قشنگ میگی بسم الله الرحمن الرحیم و وقتی هم سیر میشی چندباری ب منو بابا میگی جاان تو نمیخورم  جاان تونمیخورم  بعدشم خیلی ناز میگی خداجوون شکرت آمین  خدا نگهدارت باشه عشقم بوس
وقتی میخوای منواذیت کنی میگی منو باباجوون میریم بیروون تو نمیبریم تنها بمونی غمگین (آخه ی مدت بوود میخواستیم بریم بیرون اشکم و در میوردی تا حاضر میشدی منم این جمله رو بهت میگفتم حالا تو وروجک این جمله رو برا خودم بکار میبری)
چندشب پیش رفته بودیم بیرون شام بخوریم اصلا ب غذا لب نزدی تا بهت میگفتیم غذا بخور میگفتی خوابم میاد اما تا بابا نوشابه گرفت خواب ازسرت پرید .بعد هرچی اصرار کردم غذا بخوری میگفتی نه خوابم میاد دلستر میخورم . بهت میگفتم نه اوون نوشابه با قاطعیت تمام میگفتی 
نخیر این دلستره حواست کجاست تعجبآرام
هرروز صبح ک از خواب بیدار میشی میپرسی بابا کجایه ؟ منم میگم رفته سرکار بعد میگی طفلی
امروز ک جمعه  هست از خواب ک بیدار شدی ب بابا گفتی سرکار نمیری بابایی هم گفت نه امروز تعطیله خدا میدونه چ جووری ذوق کردی و رفتی بغلش
خدا سایه بابایی و از سرمون کم نکنه فوق العاده ست توو این چندسال نذاشته آب توو دلمون تکون بخوره ومنو ی عمر مدیون خودش کرده بوسمحبت
علاقه خیلی زیادی ب کیف داری و هرروز چادرتو سرت میکنی و 3تا کیفت و دستت میگیری ومثلا میری بیرون
ازت میپرسم کجا میری میگی میرم حرم نماز میخونم بعد میرم پارک زوود میام نگران نشو
خیلی خووب و عاالی صحبت میکنی خیلی کم کلمات و اشتباه میگی تشویق
دووست دارم نفسم چشمک

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)