سلاله عشق منسلاله عشق من، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
سن مامان سن مامان ، تا این لحظه: 33 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
سن باباجونیسن باباجونی، تا این لحظه: 41 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

پرنسس سلاله

ما اوووووووووووووووومدیم

1394/3/14 13:15
نویسنده : مامان زهرا
217 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به گل دختری و همه دوستای عزیزمون بوس ببخشید که یک مدتی نبودیم . ااماا بالاخره اومدیم با کلی خبر از شیرین زبونی گل بانو .        

اول اینکه اسم و  فامیل تو خوب یاد داری و وقتی ازت میپرسیم اسمت چیه ؟  میگی : سنانه سلمانی    کجا زندگی میکنی ؟ مشهد   چند سالته ؟  2سال
چندتا شعر هم یاد داری بخونی و بعضی شعر ها را هم  من میخونم و شما بعضی کامه هاشو میگی . مثله
یک توپ دارم
قلقلیه میزنم زمین هوا بره نمیدونی تا کجا بره  من این توپو نداشتم  مشقامو خوب نبشتم  بابام بهم عیدی داد  یه توپ قلقلی داد .  الهی فدات . شعری که خودت توو خونه زیاد میخونی  تاب تاب عباسی  هدا منو نندازی  ( خدا رو میگی هدا)
یه چند روز پیش کارت های هوشت  و ریخته بودی وسط خونه و به بابا میگفتی باباجون کارت بده من بابا هم هرچی میگفت خودت باید جمع کنی میگفتی  نه باباجون جمع  بعد که بابا برات جمع کرده و داده دستت میگی مرسی امیر جوون  و بووسش میکنیخندونک 
داشتیم نهار میخوردیم  بابا برای خودش دلستر اورده (اخه نمیتونیم  کامل بیاریم وگرنه تو باید همش و بخوری تا خیالت راحت بشه ) رفتی ازش گرفتی هرچی میگه سلاله خانووم بده منم یکم  دلستر بخورم میگی
نه بابا آب سنانه دلستر
رفته بودی توی حیاط بازی میکردی یه مگس اومده بود روی لباست نشسته بود بهت میگم سلاله این چیه ؟ میگی  مورچه  میگم نه مگس  میگی نه مگس نشست رو لباست  میگی  مامان برو بگیر مدس
یک مدتیه عاشق چسب نواری و بهت چسب میدیم و میری میچسبونی روی انگشتات یا لباست و هر جا که به ذهنت برسه .
عاشق تلفن جواب دادنی  هر موقع تلفن زنگ میخوره به یک سرعتی خودتو و میرسونی به تلفن و کلی صحبت میکنی و بیشتر مکالمه ات با همه اینه :
ساام اووبی . گوشی مامان جوونه . بابا سرکار پول بیاره  نی نی بازی . پسته اوردم . و بعدشم میزنی شبکه دیگه که نه من متوجه میشم نه بنده خدا پشته تلفن

با وجود اینکه برات تبلت خریدیم اما نمیدونم چرا بازم دست  از سر این گوشی بیچاره من برنمیداری و همیشه کلی گریه میکنی از این بابت دیگه خسته ام کردی خسته
یک مدتیه خیلی لجباز شدی و برای یک چیز کوچولو هم گریه میکنی . مثلا اوون روز برات نقل ریختم توی ظرف که بخوری منم یک دو تا برداشتم خوردم اینقدر گریه کردی که چرا من نقل خوردم  یا برات لیوان آب میارم اگه یکم بخورم  دائم گریه میکنی و میگی آب بریز  باید لیوانت پر باشه حتما .
خیلی هم بدغذایی هیچی بغیر از برنج و ماکارونی و یک کوچولو سوپ و یا سیب زمینی سرخ کرده دیگه لب به چیزی نمیزنی .
عاشق برنامه خندوانه ای مخصوصا وقتی شعر میخونن  تو هم کلی برای ما  میرقصی و قر میدی . و حتما باید تکرار صبح هم نگاه کنیم و اگه وسطای برنامه بزنیم شبکه دیگه کلی گریه میکنی .
تحت هیچ شرایطی کنترل و به بابا تمیدی حتما باید من بزنم شبکه دیگه .
وقتی بابا میخواد بره سرکار یا حتی دستشویی کلی پشت سرش گریه میکنی واقعا هم اشک میریزی . اون روز بهت میگم برو برای بابا بالشت بیار یکم استراحت کنه میگی
باباجوون باشت اونجا برو بیار
نمیدونم چرا شب که میخوایم بخوابیم تازه یادت میاد که آلیسا آلیسا بازی کنی و کلی به بابا پیله میکنی و بابایی هم بهت میگه  خب چندتا آلیسا بازی کنیم تو هم همش میگی 20تا  بابا هم میگه نه 2تا و خلاصه به 10 تا قانع میشی
الهی فدات بشم عصر که با بابا میری بیرون و میای در خونه رو میزنی  تا من در و باز کنم و اجازه نمیدی بابا درو باز کنه و کلی هم پشت در حرف میزنی و میگی
مامان جوون در باز کن ما اومدیم بعد که میبینی من نیومدم میگی مامان جوون اومدی ؟الهی قربونت بشم که اینقدر ماه شدی تو بوس
قبلا موقعی که غذا میخوردی و بعد سیر میشدی دستاتو میگرفتی بالا و یعنی خدایا شکرت اما الان یاد گرفتی دستاتو میبری بالا و میگی
شکرت
یه موتور پلاستیکی داری جدیدا سوییچ و میاری و مثلا روشنش میکنی و بعد سوار میشی تازه سوییچ هم به دسته موتور وصل میکنی میگی موتور اوشن (روشن)
بهت میگم سلاله جوون  گردنبند نداری  ؟ دست میزنی به گردنتو میگی
گربندن نداریییی
باز ازت میپرسم النگو هم نداری ؟ دستاتو نگاه میکنی و میگی انو ندارم 
بعد میزنی روو دستت و میگی تف و به بابا میگی باباجوون گربندن و انو بخر خندونک 

اما بعدش گوشوار تو میگیری و میگی اینا گوش دارم
اوون روز زنگ زدم به خاله جوون و تو داری صحبت میکنی میگی :

ایوو  آیا  سام  اووبی  سجاد اووبه ؟ سرکاره ؟ با اینا رفتم سرسره تاب بازی  مامانی نیس  ماس  (الو ایا خوبی سجاد خوبه ؟ سرکاره ؟ با الینا رفتم سرسره و تاب بازی مامانی نیس خداحافظ )
چند شب پیش داشتیم فیلم نگاه میکردیم اومدی میگی مامان توتو رو بده  میگم چی ؟ میگی توتو هرچی فکر کردم و اطراف و نگاه کردم نفهمیدم چی میگی بعد بهت گفتم برو  خودت بردار بعد رفتی کنترل و  اوردی و میگی ایناها مامان
واااا کنترل چه ربطی به توتو داره وااالاااا تعجب
رفته بودیم چالیدره بعد نهار خاله جوون برات اهنگ گذاشته و کلی اونجا رقصیدی و هر کی از کنارمون رد میشد اینقدر ذوق میکردن و کلی تشویقت میکردن یه خانواده هم کنارمون نشسته بودن 2تا پسر داشتن و وقتی میدیدن تو تینقدر با نمک میرقصی و شیرین زبونی میکنی خیلی خوشحال میشدن و بیشتر از ما ذوق میکردن و میگفت خوشبحالت دختر داری و منم با افتخار میگفتم آره واقعا محبت
موقع نهار یه 2تا زنبور اومدن روی سفره و خاله جوون هم میگفت زیر زیر (که زنبورا برن) اای جاانم اینقدر تو خندیدی و هی به خاله و عمو سجاد میگفتی زیر زیر و غش میکردی از خنده های تو این خانواده هایی که کنارمون بودن روده بر شدن . آخ که خیلی وقت بود اینطوری از ته دل نخندیده بودیم .
این روزا همش میای پیشم و میگی
مامان جووون شبا شبا صبحا ظهرا دوست دارم  عشقم منم دوووست دارم همیشه و هر لحظه گلم .
اون بازی گربه توی تبلت هست اون و میاری و گربه رو نشون میدی میگی
مامان آگا جواد حالا نمیدونم اقا جواد کیه اخه ما اصلا توی دوست و اشنا کسی به اسم جواد نداریم . وقتی بهت میگم بازی گربه رو بیار صحبت کنیم میگی ها آگا جواد بنده خدا جواد سوت
8خرداد تولد مامانی بود زنگ زدیم که بهش تبریک بگیم شما هم شنیدی و تا شب میگفتی  

تفلد مامانی مبارک 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)